یاد دار این سخن از آن بیدار
مرد این راه حیدر کرار
فاعبد الرب فی الصلوة تراه
ور نباشی چنین تو وا غوثاه
آنچنانش پرست در کونین
که همی بینیش به رأی العین
گرچه چشمت ورا نمی بیند
خالق تو ترا همی بیند
ذکر جز در ره مجاهده نیست
ذکر در مجلس مشاهده نیست
رهبرت اول ارچه یاد بود
رسد آنجا که یاد باد بود
زانکه غواص از درون بحار
آب جوید کشد هم آبش زار
فاخته غایبست گوید کو
تو اگر حاضری چه گویی هو
حاضران را ز هیبت است منال
گر ترا حصه غیب است بنال
نالهٔ شوق فاخته بشنو
حالت و ذوق ساخته به دو جو
کانکه خشنودی احد جوید
نور توحید در لحد جوید
لحدش روضهٔ بهشت شود
در دو چشمش بهشت زشت شود
حاضر آنگه شوی که در مأمن
حاضر دل بوی نه حاضر تن
تا در این خطهٔ تکاپویی
یا همه پشت یا همه رویی
چون ازاین خطه یک دو خطوط رفت
جان طالب عنان عشق گرفت
هرکه شد لحظه ای ز خود خشنود
سالها بند شد به آتش و دود
کی بدین اصل و منصب ارزانی است
جز کسی کس سر مسلمانیست
عشق و آهنگ آن جهان کردن
شرط نبود حدیث جان کردن
مردگی جهل و زندگی دینست
هرچه گفتند مغز آن اینست
آن کسانی که مرد این راهند
از غم جان و دل نه آگاهند
چون گذشتی ز عالم تک و پوی
چشمهٔ زندگانی آنجا جوی